کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

دختر یلدا

یه خبر داغ داغ داغ

1394/6/7 9:28
نویسنده : مامان و بابا
314 بازدید
اشتراک گذاری

5مرداد 1394 متوجه شدم باردار هستم خودم باورم نشد عصر یه بی بی چک گرفتم و تست کردم و جواب مثبت بود شب وقتی بابا امیر اومد خونه داشتم بهش میگفتم و از بس دچار شوک بودم حواسم نبود دخمل اونجاست دیدم پرید بالا و خوشحال شد و اومد من را بغل کرد و مامان نی نی داری ؟

گفتم : فکر کنم شکمم را بوسید و رفت

یه دفعه دیدم نیستش رفته بالا خونه بابا حسین ...

دیدم اومد پایین و گفت : خوب  به مامان صدیق

عمو مهرداد

بابا حسین  گفتم که ما نی نی داریم

دهنم باز موند گفتم چرا گفتی زود حالا مامان

گفت : چی زود ؟؟؟؟؟

باهاش حرف زدم  بهش گفتم نباید بگی تا مطمئن بشم به کسی نگو این مربوط به خانواده ما میشه ...

باشه .

گفت : باشه

فرداری اون روز رفتم ازمایشگاه و جواب گرفتم بله صد درصد حامله بودم

یه کم گریه کردم نمیدونستم میتونم یا نه ؟

میتونم غیر کیمیا بچه دیگه را دوست داشته باشم

میتونم درست تربیتش کنم

ناخواسته نبود بچه میخواستم اقدامات لازم را  را هم انجام داده بود ولی باورم نشد زود حامله شدم

خلاصه چهارشنبه  با دختر عمه هام قرارگذاشتیم بریم شنا

جاتون خالی شنا رفتیم و بعدش هم رفتیم پارک و کیمیا دل تو دلش نبود بگه ولی من نزاشتم

تا اخر کار پرید دوباره جلوی همه شکم مرا بوسید . عمه ام خندید

یه دفعه کیمیا گفت : نه   نه   چیزی نبود الکی بود اصلا حرفی نیست

عمه ام اصرار میکرد که چیزی میخواد مشکلی هست و کیمیا فقط می خندید

تا توی ماشین فقط میگفت نه  نه  هیچی نیست

خداحافظی کردیم و رفتیم توی ماشین گفت : مامان دارم می پکم من به کی بگم داریم نی نی دار میشیم

بریم  به  بابا حسن بگم ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد