عروسی خاله مینا
این دفعه نوبت خواهر گلم بود که راهی خونه بخت بشه ...
متاسفانه یکی از فامیل ها حال خوبی نداشت و ما نگران بودیم ...
ولی به هر حال جهاز را یه هفته قبل از عروسی بردیم و خدا را شکر مشکلی نبود ....
مواد توی یخچال را یه روز قبل از عروسی 28 بهمن اماده کردیم و کیمیا هم توی این کار به من کمک کرد و و کمند هم درون شکم ماه هشت را سپری میکرد و همه چی خدار ا شکر خوب بود
حنای حنا بندون را خودم درست کردم البته فقط گلهای رز و سینی اصلی حنا را مادر شوهر جان زحمت کشیدند ...
برای عروسی خاتون درخواست کردن که دلشون میخواد موهاشون شینیون بشه و اقا بهنام شوهر خاله مینا زحمت کشیدند هزینه ارایشگاه را تقبل کردن و هدیه کردن به کیمیا خانوم ....
3 بهمن جمعه شب عروسی خواهر گلم بود و هم خوشحال بودم و هم گریه میکردم که چرا این قدر زود بزرگ شدیم ....
یاد ایام کودکی با خواهرم و بحث ها و ماجراهاش اشکم را در اورده بود ...
الهی به امید خوشبختی همه جوانها .....