زمستان 98
برای خیلی از ادمها زمستان 98 ،شروع و پایان خوبی نداشت جز زمستاانهای سیاه تاریخ رقم خورد خیلی ها کشته شدند و عزادار خیلی ها از بیماری مردند .کلا غم داشت این زمستون ولی الان که دارم این مطلب را می نویسم سوم بهار 99 و زمستون سیاه به سر رسید و دلمون گرم و امیدوار به بهار
ماجرای قاسم سلیمانی و سقوط هواپیما کانادا و سیل و کرونا که نور اعلا نور شده بود دل و دماغ از مردم دنیا گرفته بود .نمیدونم روزی که این صفحه دوباره بازخوانی میشه .توسط دخترهای گلم وضعیت دنیا چطوریه . ایا تونستند کرونا را نابود کنند
گوش کمندم را 26 بهمن سوراخ کردم از بس خودش اصرار داشت براین کار با ترس و هول بردمش میدونستم که وقتی یکیش را سوراخ کرد نمیزاره بعدی را سوراخ کنه ، از قبلش توضیح داده بودم که کمی درد داره ، گفت میدونم . رفتیم وارد مطب دکتر شدیم و و سرش را جسبوند به سینه ام و اولی را سوراخ کرد هیچی نگفت 😲 سرش را بلند کرد و دومی را هم سوراخ کرد و بازم هیچی نگفت و بلند شد و کلی ذوق داشت ، م و مامان زهره کلی شوک بودیم از رفتارش . گفتم درد نداشت گفت چرا یک کم ولی من دوست دارم 😍😘
کلی ذوقش را کردم و قربون صدقه اش رفتم و با خوشحالی برگشتیم خونه
عاشق نقاشی کشیدن بود هر جا میرسید نقاشی میکرد و دید خوبی داشت نسبت به اشیا و سعی میکرد جزییات را دقت کنه
عاشق سیستم بدن انسان بود و براش جالب بود بدن چطور کار میکنه
عاشق پریدن از ارتفاع . و عاشق کارتون دختر کفشدوزکی
اینا هم نقاشی هاش
برای روز مادر کیمیا خاتون برام نقاشی کشید
تولد خاله مینای عزیز
جشن دورهمی مامان زهره و دوستاش
ولنتاین امسال را تا ساعت 1 شب رستوران بودم و بچه ها خونه عمه ام بودن و حسابی بازی کرده بودن .ولی صبح جمعه براشون جشن گرفتم و سوپرایز شون کردم
یک چند روز صبح ها نمیزاشت برم سرکار و گریه میکرد و من مجبور بودم ببمرش
یک روز جمعه . بهمن 98 همراه عمو مهدی و پارسا و زن عمو و بابا جون و مامان جون رفتیم پیست فرخ شهر
تمرینات هاکی کیمیا با کمند
انشالله همه مردم جهان سلامت و شاد باشند 😍