کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 20 روز سن داره

دختر یلدا

نمونه از کارهای جدید وروجک

1390/5/30 13:03
نویسنده : مامان و بابا
1,620 بازدید
اشتراک گذاری

 

نقاشی کردن

کیمیا عاشق نقاشی ، هرجا برسه می خواد نقاشی بکشه از روی دیوار گرفته تا مبل و کمد و......هرموقع جایی میریم میگه قلم و کاغذ برای کشیدن نقاشی بیارید البته به زبان خودش

توی خونه دیگه کلافه شدم . می خواستم تخته وایت برد براش بخرم گفتند ماژیکش سمی . می خواستم کاغذ بچسبونم به دیوار ....گفتند : عادت میکنه

تا اینکه راهی به ذهنم رسید ....توی خونمون یک گلخونه کوچیک داریم که از دست خانومی بی گل شده بنابراین بهش اجازه دادم تا روی سرامیک های گلخونه نقاشی بکشه البته با ماژیکهای معمولی .........می دونم بازهم خطر داره ولی چاره ای نداشتم

از این ایده خیلی خوشش اومده و کلی نقاشی کشیده بود و دایره را می کشه و اگه براش ادمک بکشی دسته و موهاش را میدونه جاشون کجاست و می کشه و خیلی ذوق میکنه

 


 

قصری کیمیا  

خاتونم دیگه بزرگ شده با کمک بابا امیر و آموزش های پی در پی و سخت بالاخره کیما یاگرفت و جیش و پی پی  را توی قصری بکنه وهرموقع  کاری داره بدو بدو میره سمت قصریو شلوارش را خودش در میاره و کارش را میکنه و با شلنگ هم خودش را تمیز میکنه ومی باد بیرون و هرموقع جیش میکنه قصری اش را خودش تمیز میکنه و می شوره و می ذاره سرجاش و دستهاش را به نشونه اتمام کار میزنه بهم و میاد بیرون ....

شبها موقع خوا ب جیش  مسواک   کمی بازی با بابا و کتاب  
و لا  لا

در حین خواب هم اگه جیش داشته باشه بیدارم میکنه البته  به روش خودش اینقدر غلط میزنه و می چرخه  و غر غر میکنه تا بیدار شم   من هم خواب الود بیدار میشم می برمش دستشویی وبعد تقاضای اب میکنه  و اب هم که خورد تقاضای شیر میکنه شیر هم که خورد می خوابه و دوباره چند ساعت بعد دوباره این روند تکرار میشه ........

و یاد گرفته بود مای بی بی اش را خودش در می اورد و می گفت :  های  های  های  و می خندید  

 

کیما و چشم پزشکی

چند روز پیش بردمش پیش یکی از دوستای بابا امیر چشم پزشکی تا هم چشم خودم معاینه بشه هم چشم دخملی اولش کمی ترسید ولی بعد طبق دستور دکتر عمل کرد تا چشمش معاینه شد و آقای دکتر گفت : احتمال ضعیف شدن چشم چپش هست اخه خودم هم همین طورم

خیلی ناراحت شدم

 

کیمیا و زبان  انگلیسی

بابا امیر انگلیسی این حرکات را میگه و کیمیا اجرا میکنه

دست زدن     نشستن      بلند شدن       اشاره به بینی          غلط زدن 

 

کیمیا و ریاضی

 

یادگرفته اعدا را تا 4 می شماره بعد هم میره سراغ 10 این را در همه حالات اجرا میکنه موقع بالا و پایین  رفتن از پله ها   موقع پریدن از روی مبل و پشتی و.........

و مفهوم روی    داخل     کوچک   بزرگ    بلند     کوتاه     را می دونه   و می تونه عروسکها را به ترتیب قد از کوچک تا بزرگ کنار هم بزاره و در ماژیکهاش را میدونه هرکدام مال چه رنگی است

واز کلمات فارسی هم تقریبا کلمات زیادی را میگه

سیب  070424 5qq7 Strawberry Emoticons   ایب        موز     موز           قاشق     قا          پ    پتو       

عمی     عمه       مینا                  بابا جون      کارد        شیر        

 

کیمیا و پستونک 

به درخواست بابا امیر قرار شده کیمیا خانوم دیگه کم کم شیر نخوره برای همین دیشب باباش بهش گفت دیگه شیر نیست  

شروع کرد به گریه و خودش را چسبوند به من و فیش  فیش  میکرد 

باباش گفت : اگه شیر نخوری پستونک بهت میدم 

الهی فکر کرد خوردنی برای همین راضی شد و منظر موند تا پستونک را بیاره و با عجله دنبال باباش میدوید و می گفت  بابا  2 تا   2تا   

وقتی پستونک را دید کمی زیرو روش کرد و چندتا گاز بهش زد و 2 تا هم داشت یک گاز به این میزد یکی به اون و این کار را ادامه داد تا خوابش برد  

 

 

ویک خبر جنایی :

کیمیا دیشب توی حیاط یک سوسک کشت و با دمپایی می کوبید روش تا لهش کرد و دست بردار هم نبود

و یک مارمولک هم دیدالبته برای اولین بار بود این جانور زشت را می دید اول کمی عقب عقب رفت و بعد با کمک بابا امیر کشتنش و بعد کیما با پش کش میزد روی سرش تا اون را هم لهش کرد

       

کیمیا شبها قبل از خواب میره توی تختش و میگه اهنگ تختش را روشن کنم  اولش کمی  بالا و پایین می پره و با تختش لالای می خوره و بعدش پتو را میکشه روش و میگه می خوام بخوابم من هم چراغ را خاموش میکنم و وقتی میرم بلند میشه صدا میزنه بیا  بیا  

 

وقتی میرم  میگه تو هم بیا توی تخت من بخواب  با کلی صبحت  راضی میشه که من توی اینجا جام نمیشه ووقتی بهش میگم من نمی تونم بیام بالا راه بالا اومدنش را هم یاد میده و هرشب این بازی ادامه داره

 

راستی بابا امیر میز تختش را براش جدا کرد تا بتونه روش نقاشی بکشه و کیمیا هم در انجام این کار به بابا کمک کرد و از این کار خیلی خوشش اومده بود و ماژیکه و کتابهاش را گذاشت توی کشوی میزش و صندلی را هم گذاشت پشت میزش و یادش داد تا چطور از میز استفاده کنه

قربون دختر موفر فری خودم برم که وقتی از حموم میاد بیرون موهاش فر فر ی میشه

 

 

 

 

از همسر گلم هم به خاطر همه چیز ممنونم و از همین جا بهش میگم من و دخترم بهش افتخار میکنیم و خیلی دوستش داریم I Love You

خدا یا    شکرت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان ماریانوش
30 مرداد 90 10:18
چنانچه تمایل دلارید عکس فرزند دلبند خود را به صورت پازل و یا انواع طرح های دیگر برای او در آورید لطفا به آدرس زیر مراجعه کنید تا نمونه کارها را ببینید http://maryanoosh.niniweblog.com/cat5.php
بهار(مامانی شهراد)
30 مرداد 90 10:21
________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 _______*_____00000000000 ________*_______00000 _________?________0 _000000___00000___* 00000000?0000000___* 0000000000000000____* _00000000000000_____* ___00000000000_____* ______00000_______* ________0________* ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 ______*______00000000000 _______*________00000 ________*_________0 _________*________* _________*_______* __________*______* ___________*____* ____________*___* _____________*__* ______________**آپم عزیزم به خونه منم بیا
مامان آريا
1 شهریور 90 12:40
خاله قربون شيطونيات بشم كه همشون بامزه و دوست داشتنيه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد