تقویم رشد کمند ......
کمندم همه کارهاش با عجله بود از همون نوزادی توی کریر که می ذاشتمش سینه میزد بیاد بیرون و پاهاش را سفت میگرفت که نخوابونمش . بند نافش سر 4 روز افتاد یک ماه و نیمش بود که روی دنده می چرخید دو ماه و نیمه بود که کاملا روی شکم برمیگشت و کمکم داشت تمرین میکرد که سرش را بالا نگه داره اوایل چهار ماهگی توی روروک نشوندیمش با پاهاش میخواست بیاد جلو و کلمه ماما و بابا را می گفت اوایل 5 ماهگی شروع به نشستن کرد و تا اخرش کاملا می نشست در اوایل شش ماهگی تمرین میکرد سینه خیز بره و بعدش هم تمرین میکرد وقتی خوابه بلند بشه بشینه و...
مهر 97
قرض الحسنه ونه دایی سعید شب به یاد ماندنی در هتل کریاس اصفهان رژ زدن ان ساعت 12 شب مهرماه ما مهمان داشتیم از دوستان بابا امیر از شمال اومدن اصفهان و ما هم حسابی با هاشون خوش گذروندیم باغ ناژون و باغ پروانه ها و اکواریم و ناهار بریونی اصفهان .... پل خواجو و میدون ... ...
ماه مهر و کیمیا خاتونم
باز امد بوی ماه مدرسه... بوی بازیهای راه مدرسه... کیمیا خاتونم قد کشید و روزها پی درپی رفتند و بزرگتر شد و الان قدم به کلاس سوم گذاشته. . ذوق بی وصفی برای شروع مدرسه داشت و روز شماری میکرد کمند هم پا به پای کیمیا کیف اماده میکنه بره مدرسه و تمام تجهیزات را هم برمیداره و میگه خانم مللم (معلم) ناراحت میشه اینا را نبرم دخترم، خاتونم، جز دعای خیر و سلامتی و موفقیت چیزی ندارم بدرقه راهت کنم الهی همیشه سلامت، موفق،و مهمتر از همه شاد باشی امسال کلاس سوم تمرینات هاکی را با خانم نژند شروع کرده بود و از تیم اسپادان خارج شد البت...
چهاردهمین سالگرد ازداجمون مبارک
ا مروز چهاردهمین سالروز با هم بودنمان بود ..... ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:22
تابستان 97
امسال تابسنون هم با عمو بهنام و باباجون و مامان جون رفتیم شمال .از 17 رفتیم تا 23 . این دفعه رفتیم سمت بابلسر ، مثل دفعه قبل همه چی عالی بود وای یه خاطر از کمند دارم از روز اولی که رودهن مومندیم تا ناهار بخوریم من دیدیم کمند کفشهاش را پاش کرد و کیمیا هم داشت اماده میشد برند با هم تو پارک بازی کنند من هم فکر کردم باهام رفتن ولی یک لحظه بعد از یک ربع دیدم کمند از اون بالای پارک داره پله ها را به سختی با کمک یک آقا طی میکنه بیاد و گریه هم گرده بود و دویدم بغلش کردم اقا گفت دیدم تنهاس و سرگردون و میخواد بیاد پایین ،نمیزاره هم کمکش کنم . فهمیدم خانوم خودش برای گشتن رفتن و اصلا با کیمیا نبوده و از اون به بعد ح...
اولین مسابقه هاکی خرداد 97
روز 24 خرداد مسابقه هاکی بانوی قدسیان در سالن ورزشی امین اصفهان با حضور سه تیم با 6 دوره بازی انجام شد اون روز کیمیا و من و ممند و بابا امیر باهمدیگه سر ساعت 4:30 ورزشگاه بودیم بعدقرات قران و عکس گرفتن ساعت 6 مسابقه بین دو تیم نو نهالان رده سنی زیر 8 شروع شد تیم اسپادان و تیم خانم شریفی پا به پای هم مسابقه دادند و با اختلاف یک گل تیم اسپادان اقای نجارزاده برنده شد.بعد از اون تیم نوجوان اسپادان و با تیم خانم شریفی وارد مسابقه شد و کیمیا حسابی هول کرده و حالت تهوع داشت باهاش صحبت کردیم ارومش کردم وارد زمین شد و دروازبان خوبی بود و اجازه نداد سه تا پاس گل شود با اختلاف یک گل بازی را باختند بعد از چند دقیقه استراحت دوباره وارد با...
مامان عاشقتم
مامان عاشقتم یاد گررفته بود توی گوشم یواش میگفت .مامان عاشقتم مامان دوستت دارم مامان میمیرم برات .دست مینداخت گردن و میگفت اجازه هست بوست کنم و بعد که بهش میگفتم . بله چند بار بوسم میگرد و میگفت . دوستت دارم مامان من تور ا اذیت نمیکنم با این زبونش ما ررا از سوراخ میکشید بیرون یاد گرفت بود تازگی ها با باباحسن بازی کنه و زنگ میزد خونه بابا حسن و میگفت . شما پیاز میخوایید براتون بیارم و این بهانه رفتن به خونشون بود عاشق عمو بهنام بود و بازی کردن باهاش بود از یک تا 15 را می شمرد و حروف لاتین را حفظ بود و از یک تا ده لاتین را حفظ بود هشت تا شعر حفظ بود این قدر زود همه کارهاش تکمیل میشد و باور م نمیشد داره بزرگ میشه ...
خرداد 97
مرینات هاکی کیمیا برای 24 خرداد مسابقه داشتند و من هم بل کمند هر روز دو نوبت برای تمرین همراهیش میکردیم کمند کنار زمین بازی تو سالن باشگاه موقع رفتن به خونه مامان جون صدیق میخواست چادر سر کنه شهر بازی سیمرغ ...