مراسم غسل
روزها از پی هم میگذشت و کیمیا هروز بزرگتر میشد تا رسیدیم به چهل روزگی کیمیا .روزی که به قول بزرگترها نوزاد از ان روز به بعد وارد دنیای جدید میشد مراسم غسل و بچه و اب چله را خانه مادرم به جا آوردیم طبق معمول اون وروجک که از حمام خوشش میومد خیلی ارام و با حوصله اجازه مراسم غسل را به من و مامانم داد . این هم عکس بعد از مراسم و سرمه به چشم کردن کیمیا . ......... کم کم داشتم به روز های رفتن امیر به قشم نزدیک میشدم هم خوشحال بودم و هم ناراحت ، ناراحت فقط به خاطر خود امیر که با وجود اینکه این همه بچه دوست داشت ودلش می خواست کنارش باشه الان شرایط مجبورش کرده از اون دور باشه و ناراحت ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:53