کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 17 روز سن داره

دختر یلدا

چندتا عکس

این خاتون منه توی لباس بابا امیر     یک سری عروسکهای ریز و کوچولو بابا براش خریده بود که خیلی دوستشون داشت و کوکشون میکرد و بازی میکرد اینها هم چند تا نمونه از پازلها  باز هم هست ......   این هم یکی از کارهای شگفت انگیز دخترم لاک پشت سواری خرگوشی .....   و این هم ماشین  سواری خرگوشی ...... واما اب  بازی .....   ودر آخر اصرار برای سوار شدن روی دوچرخه ......   راستی کیمیا عاشق سی دی های بی بی انیشتن است و هرروز با بابا امیر در دونوبت آموزش زبان داره وطی این چند روز 5 کلمه یادگرفته baby &nb...
28 تير 1390

عید شما مبارک

    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه  . . .     .   ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد / بر پشت ستم کسی تیر خواهد زد   سوگند به هر چهارده آیه نور / سوگند به زخم های سرشار غرور   آخر شب سرد ما سحر می گردد / مهدی به میان شیعه برمی گردد              خاتونم عیدت مبارک     راستش را بخواهی خاتونم شب عید نیمه شعبان برای من خیلی عزیزه می دونی چرا؟ چون سال 88 شب نیمه شعبان بود که با دوضربه کوچولو به پهلوم ابراز و جود کر...
23 تير 1390

یک خبر مهم

22/04/1390 سلام داشتم میمردم دو روز بو داینترنت شرکت قطع بود توی خونه هم وقت نمی کردم سر بزنم یک خبر مهم :      بابا امیر امتحاناتش تموم شد و به آغوش گرم من و کیمیا برگشت وای که چقدر دلم براش تنگ شده بود بابای صبح روز چهاشنبه ساعت ١٠ رسید اصفهان و من مرخصی گرفتم و رفتم دنبالشون نزدیک ساعت ٢ بود که رسیدیم خونه کیمیا از صبح چشم براه بابا بود وقتی صدای زنگ را شنید این دفعه به جای ماما بلند گفت :   ماما   ماما   بابا   بابا  ووقتی باباش را دید با خندای خیلی متین نگاهش کرد و سرش را پایین انداخت و رفت بغلش و بوسیدش و بهش گفت بابا  اف...
23 تير 1390

شیرینکاریهای کیمیا

    کلاغ از دست این وروجک ...البته این کار را خاله نانا نشونش داده  هرموقع چیز خطرناکی را برمی داشت و نمی خواستیم با گریه ازش بگیریم خاله نانا  کلاغ میشد و دستهاش را تکون میداد و می گفت غار غار و اون وسیله را از دستش می گرفت نه تنها بدش نمی اومد بلکه خیلی هم دوست داشت اما الان .... وقتی دست ما همون وسیله خطرناک یا چیزی را که خودش بخواد  ببینه اول میگه : نه  نه   یعنی دست نزن وبعد غار غار غار وباون دستهای کوچولوش بال میزنه میاد اون وسیله را از مامیگیره میبره جای دیگه میزاره .....   کلاس درس     همه عروسکهاش را می نشونه و همه   باید ...
21 تير 1390

دندون جدید مبارک

بالاخره طلسم شکسته شد و بعداز 6 ماه یک مروارید کوچولوی دیگه جوانه  زد  دندون نیشت سمت چپ بالا در اومده بود الهی بمیرم که صبوریت زبون زد فامیل می دونم چقدر درد داشتی و اذیت شدی ولی خنده از روی لبهات کمرنگ نشد و اصلا هم غر نزدی میدونی مامان طالقت دیدن دردهات و نداره و خدا راصد هزار بازر شکر که که گلی مثل تورا به من داد این را بدون هیچ وقت محبتها رافراموش نمی کن تو خیلی درکت بالاست و شرایط من را تا امروز درک کردی خیلی دوستت دارم    و شکر گزار خالق تو هستم این را خودت دوست داشتی ...
21 تير 1390

مادرانه

تفاوت کودکان پیش فعال و تیز هوش ويژگي کودکان بيش‌فعال 1 هنگام نشستن، دست‌ها و پاهايش بي‌قرارند يا مدام در جاي خود حرکت مي‌کنند ولي اين حالت در نوجوانان ممکن است به احساس بي‌قراري‌هاي ذهني محدود شود. 2 هنگامي که از او مي‌خواهيد بنشيند يا در جايي آرام بماند، انجام اين کارها برايش مشکل است. 3 به راحتي و با وجود کوچک‌ترين محرک خارجي، دچار حواس‌پرتي مي‌شود. 4 در صورت حضور در گروه و انجام دادن بازي‌هاي دسته‌جمعي با دوستان خود، منتظر نوبت شدن، برايش غيرقابل تحمل است. 5 اگر از او سوالي کنيد، قبل از اتمام سوال و بدون فکر، فورا پاسخي براي سوالتان بيان مي‌کند. 6 بدون ...
20 تير 1390

به ذهن بسپار

عسل مامان     نصیحت چارلی چاپلین به دخترش اسم من چاپلین است با همین نام چهل سال مردم روی زمین را خنداندم وبیشتر از آنچه آنان خندیدند خود گریستم.  زندگی فقط موسیقی و رقص وآواز نیست، نیمه شب که از سالن آمفی تآتربیرون میآیی تحسین کنندگان ثروتمند را یکسره فراموش کن.و حال آن راننده تاکسی را بپرس  حال زنش را بپرس  واگر آبستن بود  وپولی  نداشت تا برای بچه اش لباس بخرد ،  چک بکش و پنهانی توی  جیب شوهر اوبگذار . به نماینده خود در بانک پاریس دستور داده ام فقط این نوع چکهای تو را ، بی چون و چرا قبول کند اما برای خرجهای دیگرت باید صورتحساب بفرستی.گاه وبیگاه با اتوبوس و ...
20 تير 1390

آرزوی خیس شدن

١٦/٤/١٣٩٠:   امروز تولد بابا خودمه .از همین جا صورتش را می بوسم و تولدش را تبریک میگم و برای  سلامتیشون دعا می کنم         امروز  جمعه  است و صبح ساعت 9 از خواب بیدار شدیم کیمیا خوش حال بود که پیشیش  بودم وقتی دید کنارش خوابیدم زد سر شونم گفت : مامان کار گفتم : نه . امروز جمعه است بعد خندید و گفت: فیش فیش ( شیر ) و خودش را انداخت روی شکمم وبعداز خوردن صبحانه رفت تلویزیون ببینه عاشق حیوانات بود               برنامه درباره کوروکودیلا بود وبعد رفتیم...
18 تير 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد