شیرین زبونیهای دختر
خلاصه کیمیا از شیر گرفته شد ولی الهی بمیرم واقعا برای مادر سخت تر تا بچه ، بعضی موقعها میومد از رویلباس بو کرد و می گفت : مامان شیر ولی زود می رفت
اشکم در میومد یک شب خیلی گریه کردم جای خالیش توی بغلم خیلی در ناک بود با اینکه نیم متر ان طرفتر از من خوابیده بود ولی حس می کردم کیلومترها ازم دوره ، یاد خاطرات بچگیش و اولین شیر خوردنش و ذوق کردنهاش موقع شیر خوردن . بازی کردنهاش و...خیلی دلم تنگش شده بود وبا یاداوری اینا همش گریه کردموبا خودم گفتم هرچی بزرگتر میشه و وارد مرحله جدیدی از زندگیش میشه انگار از من دور میشه و وهم خوشحالم که بزرگ میشه وهم دلم برای بچگیهاش تنگ میشه همین الان که دارم می نویسم اشک ها همین طور جاری ....
از شیرینزبونیهاش براش بنویسم
به تخم مرغ میگه : کا کا قاشق : قا پتو : پپو پشتی : پشت بیا :com
بینی : nois چشم : چش چراغ : چرا و برق بشقاب : پپ کره : کره
ماشین : car در : door شاد: happy پفک : پپک بستنی : حالت لیس زدن
کوچولو : چوچولو بزرگ : بز
جملات :
مامان com مامان برو برو خاته مینا بازی من اینا را دوست بابا سسن کو ؟
بهزاد نیست !
و چند روزیکه مامانی ( مادربزرگم ) اومده خونمون همش سرگرم بازی با ایشونند و حسابی به هردوشون خوش میگذره .
راستی دیشب توی فروشندگی کردنش رفت کیف پول من را اوردو چون قبلا بهش کاغذ به جای پول می دادیم ، دیگه قبول نکرد و گفت : پول و اونهم پول سالم نه پول پاره و الکی و هرکدمون پاره بود قبول نمی کرد و دیشب مغازه طلا فروشی داشتند .و ردنبندها و گوشواره های من و خاته مینا را می فروختند .
یک سری قصه شبها خودم میگم که دوست داره ....
قصه دو مورچه و یک پیله
قصه گنجشککهای سر به هوا
قصه انبردست حسود
قصه صدای دریا