کیمیا و شیطنتهاش
جمعه 17 دی ماه سال 90 قرار گذاشته بودیم با عمه مینا و مامان صدیق بریم خونه ننه ( مادربزرگ ) ، خاتون صبح از خواب بیدار شدند اول خیلی خوشحال بود که من پیشش هستم وبعداز خوردن صیحانه چون هوا خوب بود قول پارک بهش دادم از قضا ترمزهای ماشین هم خراب بود و بابا سسن داشتند توی حیاط تنظیمشون میکردند .به کیمیا گفتم مامان بدو لباس بپوش تا بریم سریع رفت اتاق خاته مینا ( خاله مینا ) و لباسهاش را در آورد ولی پوشیدنش بابازی و خنده بود و یک تکه می پوشید ومی دوید می رفت و دوباره برمی گشت تا بالاخره لباسهاش را پوشید و رفتی توی حیاط دیدم هنوز بابا دست به ماشینه ، بهشون گفتم بابا ماشین درست نشد گفت کمی دیگه کار داره یک ده دقیقه دیگه ،
کیمیا گفت : بابا سسن ماشین خرا( خراب ) بخ بخ کن ( درستش کن) ما بریم و لبهاش اویزون شد و یک نگاهی به کاسکه اش کرد و با خوشحالی گفت : مامان بریم گفتم نمیشه باید با ماشین بریم
دوباره کمی فکر کرد و یک نگاهی به ماشین باباسسن انداخت و گفت : با ماشین باباسسن بریم الید ( کلید کو ) مامان زوزه برو بروو الید بیار ( کلید بیار ) و خوشحال شد
گفتم باباسسن ماشینش را لازم داره باید با ماشین خودمون بریم دوباره اراحت شد و ایستاد و بهش گفتم مامان کمی صبر کن
گفت : صبر صبر
بالخره ماشین درست شد و راه افتادیم و چون مسیر را می شناخت گفت : مامان عمه نه نه بریم پارک
گفتم : با عمه و مامن جون می ریم پارک
تا رسیدیم در خونه بازم ناراحت نشست روی صندلی گفت : مامن عمه مینا نه بریم پارک و پیاده نمیشد تا بالاخره راضی شد و پیاده شد و تا عمه و مامان جون اماده بشند و بریم .
توی مسیر رفتن به خونه ننه پارک بود ایستادیم و کمی بازی کرد و مامان صدیق هم براش یک بسته حیوانات خرید و رفتیم و خونه ننه هم که تا تونست سر به سر ننه گذاشت بنده خدا از پادرد نمی تونه راه بره و روی ویلچر میشینه وکیمیا براش این کار جالب بود و ویلچر ر ا بررسی میکردو خلاصه حسابی بازی کرد و ظهر هم خوابش نمیومد و ماراهم نذاشت بخوابیم تا ساعت 4.30 بالخره همین طور مشغول خوردن تخمه کدو بود خوابش برد وساعت 5.30 بیدار شد دید ماداریم گز می خوریم اومد یک گز برداشت و جیشش را کرد و گز را خورد و دوباره خوابش برد تا ساعت 6.30 دیگه به زور بیدارش کرد چون شب نمی خوابید بعد برگشتیم خونه و تا دای بهزاد و مامان زوزه را دید پرید بغلشون کرد و شروع به تعریف و سرصدا و علی عروسکش را بغل کرد و می گفت : عژیژم عژیژم و.... رفت برای شروع شیطنت جدید که کمدی را که چرخ خیاطی داخلش بود یافت و درخواست بررسی چرخ خیاطی را کرد و با التماس میگفت : مامان زوزه یک چوچولو ( کوچولو ) بعد دوربین اوردم ازش عکس بگیریم
دوباره اومد و گفت : مامن دودو ( دوربین ) را بده و نذاشت و تا ساعت 12 شب به بازی بود و اخر شب هم براش سی دی مجیک قسمت خانه را گذاشتم چون کیمیا خیلی دوستش داره و با پشتی ها خوته (خونه) درست میکنه .
وبا دیدن سی دی هم خوابش نبرد و کتابش را /اوردم و از توی کتاب تفاوت کوتاه و بلند خندان و ناراحت و سرما و گرما و..... را پرسیدم و کمی زبان باهاش کار کردم راستی کیمیا می دونه الاغ به انگلیسی میشه :donky ولی از عمد میگه : خر البته این کلمه را از توی شرک یاد گرفته .
کیمیا کلمه های book bell airplan egg train یاد گرفته
عصر ها هم من ومینا با هم ورزش میکنیم و اونهم میاد ماررا همراه میکنه و حلقه بازی میکنه
دیروز هم سرمه دون خاله را برداشته بود و من را ارایش میکرد و دست اخر هم تمام حیواناتش را با سرمه سیاه کرد و اخر کار هم با یک قیافه خنده دار فرستادمش توی حموم وتمام حیواناتش را اورد توی حمام ووقتی سرش را شامپو می خوام کنم میگه مامان نه چشمم اوخ اوخ ولی بعدکه دید خطری تهدیدش نمیکنه میگه خروس بشم و با کف و موهاش تاج براش درست میکنم و خودش را توی اینه میبینه و می خنده واخر کار هم درخواست اب یخ ( سرد ) میکنه توی حموم و من هک کمی اب ولرم بهش میدم بخوره وبعداز حمام هم موهای من را سشوار میکشه و می خواد گوشهام را تمیز کنه ..
الان همینکه تلفن زنگ میزنه میدوه بر میداره و میگه الو و می خنده
بلا همین طوری مسواک میزد ولی چند شب بادقت به دست من نگاه میکنه و من هم طرز صحیح مسواک زدن را بهش یاد میدم چون چند روز پیش با خودم بردمش دندونپزشکی و اونجا به خاطر ناراحتی دندون فهمید اگه مسواک نزنه دندونهاش خراب میشه .
این بود قسمتی از شیرینکاری دخملی .....