کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 19 روز سن داره

دختر یلدا

مهمونی

1391/1/18 20:41
نویسنده : مامان و بابا
1,595 بازدید
اشتراک گذاری

 

بالاخره بعداز این همه دوندگی شب مهمونی فرارسید پنج شنبه سرکار نرفتم و از اونجای که قرار بود غذا ماهی شکم پر باشه صبح پنج شنیه با  بابا امیر رفتیم برای خرید ماهی ولی توی اصفهان اون ماهی که خواستم پیدا نکردم   و رفتم به سمت ماهی فروشیهای شاهین شهر و ماهی خریدم و برگشتیم موقعی که می خواستیم بریم صبح زود بود و کیمیا خواب بود برای همین گذاشتیمش پیش مامان صدیق و رفتیم وقتی برگشتیم گفت مامان چی خریدی ؟ وقتی ماهی را دید خوشحال شد اخه خیلی ماهی دوست داره

ني ني شكلك

و گفت : کی پخت ؟( کی می پزی) و عاشق پوست ماهی که سرخ شده باشه  شکلکهای جالب و متنوع آروین   شکلکهای جالب و متنوع آروین

گفتم باید تمیزشون کنم ووقتی آماده کردم برات میارم نزدیک ظهر که شد ناهارش را دادم و لباس پوشندمش بردمش خونه بابا سسن تا من به ریزه کاریهام بپردازم وشب هم با خاته مینا و ماما زهره و بابا سسن ودایی بهزاد رفتند مراسم بله برون  نوه عموم ، و تا ساعت یک شب نیومد ووقتی اومد سرحال و خوشحال و شارژ بود و تا ساعت 2بیدار بود و  بعد خوابید توی این فاصله که کیمیا نبود من حلوا خرما را درست خیلی خوب شد این هم عکس..

 

فردای اون روز جمعه از ساعت 7 صبح رفتم توی اشپزخونه و مشغول به کار و وقتی خاتون بیدار شد بابا امیر داشت ظرفهای بستنی  را اماده میکرد  وقتی کیمیا این صحنه را دید گفت: من هم کپک ( کمک ) کنم و ظرفهای بستنی را از دست بابا میگرفت و می ذاشت توی فریزر و بعد هم کمک من خیار برای سالاد تیکه پاره کرد ( خرد کرد ) و رنده کرد و داشتیم ماهی را شکم میگرفتیم با انگشت کوچیکه چشم ماهی را در می آورد وبعدکه با سرزنش و کلمه نه مواجه شد لبهاش اویزون شد و  بعد گفت : من خسته  کپک نه

و رفت مشغول بازی شد ، اون روز یک سری کادو برای بچه های زیر 6 سال اماده کرده بودم که کیمیا به بچه ها بده و کیمیا بی صبرانه منتظر این لحظه بود .

 

ني ني شكلك

 

خلاصه شب شد ومن کیمیا را اماده کردم و لباس پوشندم بعد رفت سر لوازم ارایش من و گفت: مامان رژ 

گفتم : برای چه کاری 

گفت :خوشچل ( خوشگل ) بشم   

گفتم : خوشگل خدایی هستی

مهمونا رسیدند و خدا را شکر که چیز آماده بود

پذیرایی انجام شد

 

 و کیمیا با همه بچه ها توی اتاقش مشغول بودند وبعداز شام کادو  را بابا امیر به بچه ها داد و برای خود کیمیا هم یک کادو تهیه کرده بودم بهش دادم و خوشحال شدند و بعداز اون به زدن  و رقصیدن تا ساعت 1.30 شب ، و هیچ کس حاضر نبود بلند بشه بره خونشون تا اینکخ خاله امیر چراغها را خاموش کرد و گفت : برید خونهاتون و بازهم کسی حاضر نشد تا اینکه بالاخره یکی یکی رفتند بار یمن اصلا مشکی نبود چون 4 روز بعد هم تعطیل بودم اکثرا هم تعطیل بودن برای همین کسی خیال رفتن نداشت .خلاصه جای همتون خالی   خیلی خوش گذاشت این مهمونی دوره ای است که هر ماه خونه یکی از فامیل هستش و قرار تجملات توی مهمونی تا جاییکه امکان داره کم بشه تا راحت تر برگزار بشه ...

این هم عکس اتاق کیمیا بعداز رفتن مهمونا..... شکلکهای جالب و متنوع آروین   شکلکهای جالب و متنوع آروین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد