کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 17 روز سن داره

دختر یلدا

بهار خاتون

1390/3/23 12:14
نویسنده : مامان و بابا
341 بازدید
اشتراک گذاری

/۱/۱۳۹۰:

 

امروز صبح خانومی ساعت ۹ بیدار شد  بغلش کردم و بوسیدمش و عید را بهش تبریک گفتم ولی چون سرما خوردگی مختصری داشت حوصله نداشت و بعداز خوردن صبحانه و بهانه گیریهای مداوم آماده رفتن برای دید و بازدید شد . اولین جای که رفتیم خانه پدر امیر آقا بود که طبقه بالای ما بودند و کیمیا عیدی خود را از عمو پدر جونش گرفتنتد وبعد از آن رفتیم خانه مادربزرگ امیر آقا و ناهار را جای شما خالی آنجا بودیم کیمیا ننه را دوست داشت و با اون رابطه خوبی داشت اون روز کیمیا توی حیاط خونه ننه دوچرخه سواری کرد به گلدانهای ننه آب داد و حسابی شیطونی آورد . خلاصه تا شب به دید و بازدید گذشت و هر جا عیدی می گرفت سریع به من می داد .

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

روز دوم عید را جای نرفتیم و تمم وقت توی خونه بودیم و با کیمیا توی خونه مشغول بودیم خیلی بهانه گیر شده بود و همش دست من را میگرفت از این سر اتاق به اون سر اتاق می برد .

 

راستی یاد گرفته بود بره زیر مبل و پشت پرده و مبل قایم بشه و من برم پیداش کنم و وقتی پیداش میکردم میشد گرگ دشت و می خواست مرا بخوره .

یا می رفت تو.ی اتاق خواب پشت کمد پنهان میشد تا من برم پیداش کنم و وقتی بلند داد میزدم کیمیا را ندیدی ؟ می گفت : نه نه


 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

روز سوم عید خیلی بهتر شده بود و کمتر بهانه می گرفت برای عید دیدنی رفتیم سمت شاهین شهر ، که توی مسیر پارک دید و دلش خواست ما هم بردیمش ولی برعکس همیشه اصلا بازی نکرد و می ترسید و بالای سر سر ایستاده بود من را صدا میزد .کارش عجیب بود .

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

کیمیا عاشق آجیل بود و تخمه و پسته هارا می گذاشت دهنش و نمکش را می خورد و بعد بیرون می انداخت . و آجیل را مشتی بر می داشت .

ظهر اون روز خونه بابام بودیم البته کیمیا خواب بود ولی بعد که بیدار شد تلافی این چند روز را خونه از دستش در آسایش بود را در آمرد . اول سر سفره هفت سین رفت و جام سفره را زد شکست وبعد از اون نمک پاش را برداشت و خیلی سریع و با عجله تمام اتاق را نمک پاشی کرد .

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

عصر اون روز دختر خاله ام اومد خونه بابام و شوهرش خون دماغ شد . کیمیا وقتی این صحنه را دید خیلی ناراحت شد و نگران بود و محمد نوه خاله ام را که ۹ ساله بود ونگران باباش بود دعوت به آرامش میکرد و به صندلی اشاره میکرد که بنشیند و بهش لبخند میزد .

شب به خانه دایی سعید رفتیم ولی کیمیا توی راه خوابید و ۲ ساعت هم خوابید اون شب شام خونه دایی سعید دایی امیر  بودیم حدود ساعت ۱۰ کیمیا از خواب بیدار شد و علی پسر دایی سعید با چند تا بادکنک بادشده بالای سر کیمیا بود که وقتی کیمیا بیدار شد و این صحنه را دید حسابی ذوق کرده بود وشارژشده بود و بلند شد وو اون شب تا ساعت ۱۲.۳۰ با علی بازی کرد  این هم عروسک علی که کیمیا دوستش داشت

امروز روز ۶ فروردین ومن باید می اومدم سر کار ، نگران بودم چون یک هفته پیشش بودم و احتمال میدادم نا آرومی کنه . صبح شیرش دادم واومدم سرکار و اون ساعت ۱۰.۳۰ بیدار شده بود وگریه کنان تمام خانه را دنبال من گشته بود ولی بعد آرام شده بود و مشغول بازی بوده ظهر وقتی رفتم خونه مشغول خوردن آجیل بود و اصلا بغل من نیومد و من که رفتم لباس عوض کنم بعد دنبالم دوید توی اتاق و نشست روی پاهام و شیر می خواست  . بعداز خوردن ناهارم حسابی باهاش بازی کردم تا خسته شد و بعد ساعت۵ عصر خوابید . بعداز بیدار شدنش رفتیم بیرون و بعدش مهمان اومد خونمون . کیمیا به من کمک کرد و نمکدون هار ا برد روی میز گذاشت و حسابی هنر نمایی کرد و بعداز رفتن مهمانها فرصت را غنیمت شمرد و خیلی سریع برای ریخت و پاش کردن اقدامات لازم را از جمله مشت کردن اجیل ها و پوسته میوه ها و نمکپاشی منزل را آغاز کرد و به من فرصت نمی داد که وسایل را جمع کنم و سر به سر ما می گذاشت .



تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

روز هفتم عید طبق معمول کیمیا با باباش توی خونه بودند و من اومدم سرکار .بعداز ظهر که رفتم خونه دیدم پدر و دختر باهم بازی می کنند و روی یکی از عروسکهاش اسم گذاشتند و اسمش را هم کیوان صدا میکردند . بعداز ظهر مهمان داشتیم برای همین با همکاری کیمیا خانوم اتاق را که یک زلزله۹ ریشتری لرزونده بود مرتب کردیم و منتظر مهمان شدیم البته خاتون از ساعت ۴.۳۰ تا ۷.۳۰ عصر خوابید مهمانها اومدند و کیمیا خانوم که بیدار شده بود خیلی مرتب به مامان در آوردن نمک دانها کمک میکرد و لحظه شماری میکرد مه کی مهمانها میرند تا این نمک پاشی کنه. اون روز مهتاب دختر دایی که ۴ ساله بود با کیمیا به اتاقش رفتند و بازی کردند بعداز اون همهباهم به خانه دختر خاله رفتیم البته شام دعوت داشتیم اون شب کیمیا خاتون ب نوازندگی کیانوش پسر دایی من رقصید و حسابی بهش خوش گذشت  بعداز برگشت از مهمانی حدود ساعت ۱.۳۰ بود کیمیا با بابا امیر باه رفتند مسواک زدند و برای خواب آماده شدند . راستی کیمیا کلمه جیک  جیک را یاد گرفته .این هم چند تاعکس سرلاک  خوردن.ومهمونی..

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

امروز روز هشتم نوروز کیمیا خانم لاک زدند و این کار را خیلی دوست داشت و به ناخن پای من هم اشاره میکرد که چرا لاک نداره و چون لاک را عمه مینا زده بود می خواست باهاش بریم بالا تا لاک بزنم

کیمیا امروز با عروسکی که امیر براش خریده بود و گرگ بود به تقلید قصه گرگ بلا و بره ناقلای خاله ستاره از باباش می خواست که با گرگ دنبالش منه و اونهم فرار میکرد .

آخر شبها که می خواست بخوابه میرفت سرلاکش را از توی کابین در می اورد و میگفت برام درست کن تا بخورم .

راستی کیمیا به تقلید از آونگ ساعت اونهم تیک تاک میکرد و با پاهش شبیه آونگ ساعت عمل میکرد که این کار را هم از خاله ستاره یاد گرفته بود

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد