می خوام برم گشم( قشم)
14 فروردین 1391 ، بله به همین راحتی 14 روز گذشت و خدا را شکر خیلی خوش گذشت وامروز ساعت 3 بعداز ظهر بابا امیر میره قشم و ما دوباره تنها میشیم و بابا تنهاتر از ما ولی خدا را شکر اخرای کاره ان شاله سال دیگه همین موقعها دیگه تموم شده ...
این دفعه کیمیا هم می خواست بابا امیر بره قشم و بره باژار و باژ ل بخره
وقتی بهش گفتم : مامان را تنها می زاری
گفت: مامان میره کار
من برم گشم
خنده ام گرفته بود اخه وقتی باباش هست همش با هم در تنش هستن چون هردوشون آذری و کیمیا ادای باباش را در میاره میگه :
بابا امیر منا دوا ( دعوا ) واخمهاش را توی هم گره میکرد و میگفت :امیر میگه : نکن نکن برای همین وقتی می خواست شیطونی کنه در اتاقش را می بست ولی من مانع این کار میشدم
ولی از طرف دیگه توی این مدت طالقت اینکه یک دقیقه باباش را نبینه نداشت ووقتی امیر می رفت بیرون صد بار از من می پرسید : بابا کو ؟ من نرفت ( من را نبرد ) و ووقتی میومد توی سر و کله هم میزدند و بازی میکرد
بابا یادش داده بود که کلمه بابا نقطه داره و کلمه ماما نقطه نداره
خیلی دوست داره زوده بره مدرسه
کلا اموزش امیر بهتر از من بود و کیمیا با امیر بهتر یاد میگرفت
خلاصه اون روز وسایل امیر را از یک طرف و وسایل خودمون را از طرف دیگه جمع کردم ، تا اینکه ساعت 2 راه افتادیم بریم سمت راه اهن کیمیا سوار ماشین شد ووقتی خواستیم ماشین را روشن کنیم ماشین استارت نمی خورد با عجله وسایل امیر ار ا داخل ماشین بابا حسین گذاشتیم و رفتیم در خونه بابا سسن کیمیا را بردیم پیش خاته مینا و با سرعت جت راه افتادیم سمت راه اهن و ساعت 2.45 دقیقه رسیدیم و امیر رفت
وقتی برگشتم کیمیا خواب بود ووقتی بیدار شد یسکویت و کافی
براش اوردم خیلی دوست داشت وبیسکویتش را میزنه توی کافی و می خوره
شب حسابی خونه بابا سسن باز یکردو رقصید کلمات جالبی استفاده میکرد :
بغل بلغ عقب عبق
علو ه لو
HOW ARE YOU? ها ال یو ؟
خودم خوتم
خونه بابا حسن خونچی بابا سسن
آقا گا گا
خانوم خاتوم
به من میگفت مامان شیطون بلا شدی ااااااا
تا .....ساعت 12 خوابید
به امید دیدار بابا