کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 25 روز سن داره

دختر یلدا

اتفاقات عجیب اردیبهشت

1391/3/11 13:00
نویسنده : مامان و بابا
536 بازدید
اشتراک گذاری

 شکلکهای جالب و متنوع آروین 

 

این ماه پراز اتفاقات خطرناکی بود که کیمیا خانوم دست به انجامشون زده ....

اتش سوزی ...

یه روز جعبه های کبریت را از مامان زوهله میگیری و میگی که می خوام قطار بازی کنم و مامان زوهله مثل همیشه بهت میده و مشغول پاک کردن برنج توی اشپزخونه  میشه که یه دفعه میدوی میگی مامان سوخت و میدوی دایی بهزاداز اتاق اومده بود بیرون و دیده بود وسط سالن اتش روشن است و میدوه خاموش میکنه ولی تشک خانومی سوخته بود و خدا رحم کرده بود که به فرش نگرفته بود خودت هم که فرار کرده بودی بعدا تعریف کردی که چطوری کبریت را روشن کرده بودی و پرت کرده بودی روی تشکت ..... شکلکهای جالب و متنوع آروین   

 

فیبر ..

یه روز عصر که از خواب بیدار شدی بغلت کردم و همین طور که داشتم نگات میکردم و از خوابیدنت لذت میبردم متوجه شدم دو تا گلوله سفید توی بینیهات هست صبر کردم بیدار شدی و بعد دوباره بررسی کردم و متوجه شدم فیبر توی بینی هات هست وبعد با مکافات و با پنس و خون افتادن دماغت بیرون اوردم .... شکلکهای جالب و متنوع آروین

خمیر ...

یه روز بعنوان کادو برات خمیر بازی خریدم دو روز باهاش بازی کردی و روز سوم هرچی باهات حرف میزدم میگفتی چی   چی  و داد میکشیدی شک کردم و به بابا سسن گفتم کیمیا گوشهاش نمیشنوه و نگران شدم و بعدوقتی داشتم موهات را نوازش میکردم دیدم توی گوشت خمیر کردی دوباذه با مکافاتی بیرون اوردم و تمیز کردم و بردمت دکتر تا توی گوشت را بررسی کنه ....شکلکهای جالب و متنوع آروین

اسهال ....www.smilehaa.org

چند روز بعدش اسهال شدیدی گرفتی و دل درد داشتی اولین بار بود این طوری میشدی و دل درد داشتی و میگفتی مامان دل درد و یک شب تا صبح تب داشتی ووقتی بیدار میشدی و می دیدی من بالای سرت بیدارم میگفتی مامان بخواب  بخواب  

الهی من بلا گردونت باشم عزیزم بااین دل مهربونت

الهی مریضی ازت دور باشه که این چند روز خیلی اذیت شدی تا بالاخره خوب شدی ..

 

باقالی ( بالاقی )...

عصر همون روزیکه اسهالت خوب شد جلوی چشم خودم یک عذذ باقالا کردی توی دماغت و تا اومدم جلو این کارت را بگیرم کار از کار گذشت و به هیچ عنوان بیرون نمی اومد با پنس هم بیرون نیومد و بینی هم خون افتاد ولی فایده نداشت ...اون شب تا صبح نتونستی بخوابی و شب بدی بود و من هم نخوابیدم چون نمی تونستی نفس بکشی ...فردا اون روز بردمت حمام و حساب بالای بینی ات را ماشاژ دادم و بهت گفتم فین کن تا بالاخره بیرون پرید خیلی بزرگ بود ....شکلکهای جالب و متنوع آروین        

سرماخوردگی ....

فردای اون روز دیدم از بینی ات اب میاد و ابریزش داری و سرما خوردی دیگه بریده بود و خسته شده بودم و این روز همون روزی بود که بابا امیر اومد و من کمی انرژ ی گرفتم تا بالاخره سرما خوردگییت هم کم کم رو به بهبوده ....

پیچ ....

بعداز سرما خوردگی رفته بودی پیچ کمد خاله را باز کرده بودی و توی دهانت گذاشته بودی و داشتی خفه میشدی که دوباره نجات پیدا کردی ...

 

خدا پشت و پناهت باشه مادر این ماه خیلی خطر از بیخ گوشت گذشت .

 

 شکلکهای جالب آروین 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد