سرم خیلی شلوغه

سلام خاتونم خیلی وقته نتونستم  برات بنویسم اونقدر شیرین شدی هزار ماشا اله که نمیدونم از کجا برات بنویسم

خاله مینا درسش تموم شد و روزی که اخرین امتحانش را دا تو خوشحال تر از اون بودی و از خوشحالی توی پوستت نمی گنجیدی چون خاله جون خیلی با حوصله است در واقع یه فرشته زمینی که خدا به ماداده خدا حفظش کنه و به ارزوهاش برسوندش

خاله جون البته به قول خودت تازگیها برای چابلوسی بیشتر یه جون اضافه کردی برات سنک تموم گذاشته هم نقاشی بهت یاد میده م زبان و هم خوندن کلمات فارسی در واقع برات یه مهد کودک خونگی درست کرد ه

یه روز عصر که از سرکار اومدم دویدی بغلم و گفتی خانوم معلممون گفته ابرنگ بخرید  برای همین اماده شدیم و باهم  اول رفتیم فروشگاه توی فروشگاه یه مسواک و خمیر دندون ابی خریدی ( عاشق رنگ ابی هستی ) بعد راه افتادی و توضیح دادی که عروسک میخوای با جارو برقی ولی خوشبختانه با  منطق صرف نظرکردی

بعد هم رفتیم لوازم التحریر فروشی و برات ابرنگ خریدم اونجا گفتی مامان من تختخ ندارم با ماژیک برات خریدم و یه دفتر نقاشی هم خریدم سر فرصت برات نقاشیهای که کشیدی میزارم

یه روز عصر هم رفتیم میدون امام قبل از اون توی خونه هر کاری کردم بخوابی که سرحال باشی نشد که نشد موقع اماده شدن گفتم کیمیا حالا که رفتیم توی ماشین نخوابی 

گفت " اگه خوابیدم صدام کن  کیمیا  پاشو  پاشو  من بیدار میشم

گفتم اگه خوابیدی من بغلت نمیکنم

گفت " نه خودم بلدم راه برم

خلاصه رسیدیم توی ماشین و خوابش برد تا خد میدون

وقتی رسیدیم  صدا ش کردم " کیمیا  کیمیا رسیدیم

پرید بالا و گفت "  بله  من خودم راه میرم اصلا بغلم نکنید 

اومد پایین چهار تا قدم راه  رفت دیدم داره میره این ور و اون ور

اخرش بغلش کردم ولی خدا حفظش کنه دایی بهزاد  را به دادم رسید و جورم  را کشید

میدون  را گشتیم و ذرت خریددیم و یه سرویس کوچولوی دخترونه برای دخملی خریدم و خاله مینا هم یه سرویس نقره هدیه فارغ التحصیلیش را خرید و اومدیم خونه

وقتی رسیدیم مینا سرویش را نشون دادو هم گفتند مبارک  باشه

کیمیا هم سرویش را نشون داد ولی کسی حواسش نبود بگه مبارک باشه

یه دفعه خودش گفت : مبارکم باشه خیلی اشنگه(  قشنگه )

همه زدیم زیر خند بوسیدیمش و گفتیم مبارک باشه ....

بابا هم امتحانتش تموم شد و 5 بهمن اومد  پیشمون و برای دخملی یه بسته مدادشمعی اورد