کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 19 روز سن داره

دختر یلدا

سیزده یدر 91

  امسال سیزده بدر با بابا امیر و مامن صدیق و بابا حسین و عمه و عموها رفتیم باغ یکی از اقوام بابا حسین ، صبح ساعت 9.30 از خونه زدیم بیرون و 1 ساعت توی راه بودیم توی راه کیمیا توی ماشین خوابش برد وقتی رسیدیم باغ بیدار شد و چشمهاش زا مه باز کزد و دید داخل باغ هستیم و اب هست و خاک هست خیلی خوشحال شد بردم نشوندمش کنار بابا حسین و از اونجاییکه صبحانه نخورده بود براش نون و پنیر و حلرده اورده بودم خورد و بعد با بیل و کامیونش مشغول خاک بازی شد و اب بازی شد خیلی خوشحال بود تا الان دست به خاک نزده بود من هم اجازه دادم حسابی خاک بازی کنه ، بعداز اون با عمو ها و عمه رفتیم سرچشمه لعل ( للیو ) و توی راه موتور سواری هم کردیم و خیلی خوش گذشت وق...
20 فروردين 1391

اولین پست سال 1391

      بعداز تعطیل شدن شرکت و و اتمام  کارهای شرکت به سمت خونه رفتم و آماده برای یک خونه تکونی ضرب الاجلی ، که کیمیا خانوم هم توی امر سهم مهم و مفیدی را برعهده داشت ،و با شیشه شوی برای من به قول خودش فیش می زد و من شیشه هار پاک میکردم             روز جمعه خاله مینا صبح اومد کمکم و تا اخر شب بیشترین کارهام را انجام دادم مطمئنم اگه نیومده بود کمکم سه چهار روز مشغول  بود م صبح شنبه اماده رسید امیر بودم صبح زود بیدار شدم و کارهای باقی مونده را انجام دادم تا بابا امیر زنگ خونه را زد و کیمیا سراسیمه دوید پیشواز بابا و ...
18 فروردين 1391

مهمونی

  بالاخره بعداز این همه دوندگی شب مهمونی فرارسید پنج شنبه سرکار نرفتم و از اونجای که قرار بود غذا ماهی شکم پر باشه صبح پنج شنیه با  بابا امیر رفتیم برای خرید ماهی ولی توی اصفهان اون ماهی که خواستم پیدا نکردم   و رفتم به سمت ماهی فروشیهای شاهین شهر و ماهی خریدم و برگشتیم موقعی که می خواستیم بریم صبح زود بود و کیمیا خواب بود برای همین گذاشتیمش پیش مامان صدیق و رفتیم وقتی برگشتیم گفت مامان چی خریدی ؟ وقتی ماهی را دید خوشحال شد اخه خیلی ماهی دوست داره و گفت : کی پخت ؟( کی می پزی) و عاشق پوست ماهی که سرخ شده باشه   گفتم باید تمیزشون کنم ووقتی آماده کردم برات میارم نزدیک ظهر که شد ناهارش را دادم و لباس ...
18 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد