سیزده یدر 91
امسال سیزده بدر با بابا امیر و مامن صدیق و بابا حسین و عمه و عموها رفتیم باغ یکی از اقوام بابا حسین ، صبح ساعت 9.30 از خونه زدیم بیرون و 1 ساعت توی راه بودیم توی راه کیمیا توی ماشین خوابش برد وقتی رسیدیم باغ بیدار شد و چشمهاش زا مه باز کزد و دید داخل باغ هستیم و اب هست و خاک هست خیلی خوشحال شد بردم نشوندمش کنار بابا حسین و از اونجاییکه صبحانه نخورده بود براش نون و پنیر و حلرده اورده بودم خورد و بعد با بیل و کامیونش مشغول خاک بازی شد و اب بازی شد خیلی خوشحال بود تا الان دست به خاک نزده بود من هم اجازه دادم حسابی خاک بازی کنه ، بعداز اون با عمو ها و عمه رفتیم سرچشمه لعل ( للیو ) و توی راه موتور سواری هم کردیم و خیلی خوش گذشت وق...
نویسنده :
مامان و بابا
7:48