بدون عنوان
سلام خیلی وقته که نتونستم خاطرات دختر ماهم رابنویسم الان تا شش ماهگی را براتون نوشتم از الان کیمیا وارد دنیای جدیدتری میشه چون دراه تلاش میکنه بدون کمک بشینه و وقتی روی زمین خوابه غلت میزنه و سعی میکنه دستها و پاهایش را جمع کنه و حالت چهار دست و پا به خودش میگیره . 2/4/88: در این روز خانه دختر خاله ام سفره مولودی بود و کیمیا را هم بردم و برای اولین بار شله زرد خورد خیلی خوشش اومده بود کیمیا اصوات را خیلی محکمتر و با جیغ و سرو صدای بیشتر ادا میکرد ۴/۴/۸۸: دختر خالم از بوشهر اومده بود اون هم یک دختر 16 ماهه داشت وقتی بابام مهسا کوچولو را بغل کرد کیمیا هم بغل بابام بود بادست مهسا را کشید و گریه کرد .بلا همین که ب...
نویسنده :
مامان و بابا
8:15