کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
کمندکمند، تا این لحظه: 8 سال و 19 روز سن داره

دختر یلدا

یک روز پاییزی

دیروز جمعه بود و من کنار خاتون بودم ووقتی صبح چشمهاش را باز کرد هنوز کتابها از شب قبل بالای سرمون بود برداشت و اومد نشست کنار من و گفت ماما برام بخون ، من هم که دلم می خواست یک امروز را کمی بیشتر بخوابم با چشمهای خواب آلود گفتم مامان حالا کمی بخواب ولی خوابش نمیومد و کاملا سرحال بود .خدارا شکر یک تکونی بخودم دادم و بلند شدم و گفتم کیمیا میای بریم حمام قبل از اینکه صبحانه بخوریم ، مثل اینکه بدش نیومد و رفت سمت حمام و من هم رفتم ولی متاسفانه وقتی شیر اب را باز کردم!................. بله .........آب نبود و ماهم برگشتیم و این کاررا گذاشتیم برای بعدازظهر ........... بعد با کمی آب ذخیره که داشتیم دست و صورتمون را شستیم و آماده خوردن...
19 آبان 1390

سلامی دوباره

       مثل این تصویر بالا را   وقتی من کیمیا را حامله بودم  با پاستل کشیدم و زدم به اتاقش برا ی همین این را انتخاب کردم چون خاطرات کشیدنش برام زنده شد از اخرین روزی که دست به نوشتن شدم فکر کنم ده  روز  شاید هم بیشتر می گذره توی این مدت سرم فوق العاده شلوغ بود و اتفاقاتی هم افتاد. بعداز اومدن بابا امیر ،حسابی بهمون خوش گذشت و دو روز هم مرخصی گرفتم در جمع خانواده بودم وبعداز رفتن امیر دوباره حالم گرفته شد ، خوب امروز نمی خوام از دلتنگیهام بگم با اینکه خیلی دلتنگشم می خوام از کارهای دخملی براش بنویسم : گوجه :      این کلمه را از یک فروشنده که یک روز توی خیابون...
12 آبان 1390

ارزو

همیشه ازخدا میخواهم آنچه شایسته توست به تو بدهد نه آنچه آرزو داری زیرا گاهی آرزوی توکوچک است و شایستگی تو بسیار .......                                                                                       &nbs...
12 آبان 1390

روز عشق

  خاستگاری عجله ای ... زن من میشی ؟ وای خدا ملگم بده این چه حلفیه می ژ نی!!!   چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس… و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن! و چه اندازه شیرین است امروز… روز تو! روزی که تو آغاز شدی! سالگرد ازدواجمون مبارک       خوب است و قشنگ این که دلگیر شویم / در دام دل شکسته زنجیر شویم ای عشق همیشه از خدا میخواهم / کنار من باشی و پا به پای هم پیر شویم امیر عزیزم ، هفتمین سالروز عهد و پیمان جاویدانمان مبارک ...
23 مهر 1390

شیرینکاریهای خاتون

  سلام این همون ماری که گفتم دایی بهزاد به کیمیا داده اولش می ترسید ولی الان خیلی دوستش داره      این هم سرویس چایخوری کیمیا خاتون که بالای کمدش بود و قابل دسترسی نبود ولی به اصرار خودش آوردمش پایین و کلی ذوقش را کرد   کتاب خود آموزش را با با امیر براش خریده بود خیلی دوستش داشت و با یک با رگفتن متوجه میشد باید چه کار کنه به اردک میگه : بک  بک به جوجه میگه:  جو  جو         لک لک                   طوطی  &nbs...
20 مهر 1390

می خوام اتاب ( افتاب )بگیرم

روز های جمعه من و خاله مینا و مامان زوزه ( زهره ) به قول کیمیا ، کمی توی بالکن خونمون آفتاب میگیریم هفته پیش خانوم گل هم به ما پیوست و من هم لباسهاش را در آوردم به پشت خوابوندمش توی آفتای ، حسابی خوشش اومده بود این هفته وقتی بهش گفتم کیمیا می خوایم آفتاب بگیریم سریع رفت توی بالکن اول شلوارش را در آورد و بعد لباسهاش را زد بالا و نشست توی آفتاب و و می گفت : مامان ایا ایا ( بیا بیا )   مامان زوزه ایا  ایا    مینا  مینا  ایا  ایا  الهی بلاگردونت باشم مامان که هر روز کارهات شیرین تر و قشنگ تر میشه     ...
18 مهر 1390

دلتنگی

ساعت چیست ؟ اختراع غریبیست که مدام جای خالیت را به رخ دلتنگیهایم میکشد        بابا امیر هم خیلی دلش واسمون تنگ شده و برای همین تصمیم گرفته آخر هفته یک چند روزی بیاد اصفهان و برگرده از اومدنش خیلی خوشحالم ولی دارم به رفتنش فکر میکنم و دلتنگیهامون کی میشه این فاصله ها تموم شه یا شاید به قولی : صحبت از فاصله ها نیست صحبت از مهر و وفاست . شاید این فاصله ها محک عاطفه هاست ...
18 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر یلدا می باشد